Wednesday, December 5, 2012

زن



صبح خروس خوان بیدار می شد.با اب سرد لوله های سرمازده وضو می گرفت .بین خواندن سوره های نماز به س که می رسید از بین دندان های افتاده و لبهابه هم می خوردو صدا ایجاد می کرد.زیر لحاف به گوشم که می خورد خوابم را به هم می زند .عصبی می شدم.به این صداحساسیت پیدا کرده بودم.به دعاهایی که زیر لب می خواند برای آبا و اجداد و بچه هایش دندان قروچه ام می گرفت .باسیلقه ای خستگی ناپذیرجانماز را مرتب می کرد. پناه بر می برد به آشپز خانه ای که برایش حکم زیارتگاه یا مسکن روح داشت. غصه هایش را به آشپز خانه می برد. خشونت ها/بی احساسی وبی توجهی شوهرش را با فشار چاقو روی پیاز و گوجه و سیب زمینی یا به هم کوبیدن ظروف خالی می کرد.  چرا نمی گوید خسته شده/ چرا صدایش از این زندگی کلیشه ای در نمی آید ؟چون همه مادر را سنگ صبور خطاب می کنند او به ابهت این کلمه به خودش تنها خودش تکیه کرده احساسش را در پستوی ذهنش در همان آشپز خانه ی کذایی خالی می کند و آخر سر با سکته ای ناتمام می میرد. این زن است که زودتر از مرد می میرد.مردهابیشتر عمرمی کنند عقده های دورانی که با پدرمادرشان می زیسته اند را برسر زن خالی می کنند.نصف عمر زن  هاشان را با آزار دادنش به ارث می برند و باقی را با مرگ زن خوش می گذرانند




No comments:

Post a Comment