وقتی فقیر عاشق میشه
وقتی نون شبشو به زور در میاره
از کارگری که باباش باشه
وقتی دخترفقیر عاشق میشه
یعنی فقط عاشق شده
نه چیز دیگه
گذر زمان حلش نمی کنه چون فقط عاشق شده
نه چیز دیگه
وقتی فقیر عاشق میشه
از عاشقی نمی گذره عاشقی ازون نمی گذره
فقط عمر می گذره
رخت چرکا رو که بین انگشتاش می چلونه
خرده ریزه های غذا رو که با نوک انگشتاش درمیاره
از لای فرشی که رطوب زمستون بو کپک بهش داده
با هر خم وراستی که به کمرش میده
روزایی که تو عادته و بیشتر از هر وقتی غریزه ی دخترانش
مرد ِ رفتش رو یادش میاره زنانگیشو یادش میاره
میره زیر پتو لحافو میگیره بین دندونش
گریش میزنه زیر همه ی ناخوشی هاش
با یادش عاشقی می کنه
با یادش عاشقی می کنه
عاشقی
No comments:
Post a Comment